آنچه در این نگاشته، قصدِ طرح آن را دارم، نشان دادنِ قرائت و سبکی از دین‌ورزی است که در آن، پاسداشتِ حرمتِ انسان و توجه به رنج او، محور اصلیِ دلنگرانی و محلِّ اعتنا و اهتمامِ بلیغِ فردِ دیندار است.

می‌دانم که دیگر، تعبیرهایی نظیرِ اسلامِ سوسیالیستی یا اومانیسم اسلامی (و همچنین دموکراسی دینی و...) ترکیب‌هایی التقاطی و نچسب و رهزن هستند که در آن وفاداری به گوهره‌ی هر دو واژه، فرونهاده شده و نخ‌نما بودن آن چندی است که دیگر رو شده است. کوشش من نشان دادن (و چه بسا تنها تذکرِ) اشاراتی در درونِ متون دینی و همچنین تجربه‌ی زیسته‌ی پاره‌ای از عارفان فرهنگ اسلامی است، که به زعم من، شِمایی از این رویکرد را فراچشم می‌آورند. ذکر دو نکته پیش از ورود به بحث را ضروری می‌بینم.

نخست اینکه؛ ادیان ابراهیمی، متن‌محورند و مؤلفه‌های بنیادین‌شان را با رجوع به متنِ ویژه‌ی هر یک می‌توان دریافت. متن مقدس دینی، به مانند هر متنِ دیگری معروضِ تفسیر و قرائت‌های انسانی است. تاریخِ هر دین، گواهِ وجودِ طیفِ گونه‌گون و رنگارنگی از تفسیرهای کلامی و عرفانی و فقهیِ متون دینی است. از مواردی که یک قرائت و نگرش دینی را از سایر قرائت‌‌ها متمایز می‌کند، تأکید و برجسته‌سازیِ گزینشیِ بخش‌‌هایی از متن دینی است. به عنوان مثال: اگر شما به هر دلیل معرفتی و غیرمعرفتی ( یا به هر دلیل یا علتی) به آیاتی نظیرِ آیات ذیل توجه کنید:

«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ: و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم»[انبیا/ 107]

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ: پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراكنده مى‏شدند.»[آل‌عمران/159]

«وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِینَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ: و اگر یكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود سپس او را به مكان امنش برسان.»[توبه/6]

«وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا: و اگر به صلح گراییدند تو [نیز] بدان گراى. »[انفال/61]

و محور نگرشِ دینی خود بر اساس مفاهیم و قواعدِ برآمده از آیات فوق قرار دهید و سایر آیات و احادیث را حول این محور بچینید، نگرشی بسیار متفاوت و نتیجتاً سبک و سیاقی بسیار متمایز از دینداریِ کسی خواهید داشت که محوریتِ فهمِ دینیِ خود را بر اساس آیاتی نظیرِ موارد ذیل قرار دهد:

«مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَینَهُمْ: محمد [ص] پیامبر خداست و كسانى كه با اویند بر كافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.»[فتح/ 29]

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ یقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ: اى كسانى كه ایمان آورده‏اید حقیقت این است كه مشركان ناپاكند پس نباید به مسجدالحرام نزدیك شوند.»[توبه/ 28]

«یا أَیهَا النَّبِی جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیهِمْ: اى پیامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت گیر.»[تحریم/ 9]

به هیچ وجه مرادم از این دسته‌بندی، بی‌ضابطه بودن فهم دینی و بلااقتضا بودن متن نسبت به فهم‌های متفاوت و گاه متعارض نیست. تکرار می‌کنم: منظورم این نیست که هر نوع فهمی از متن دینی قابلیتِ رویش دارد و سنجه یا سنجه‌‌هایی برای توزین آن وجود ندارد. تمام سخنم این بود که ما به دلائل گوناگون و سائق‌های روانی و ضروریت و اقبال اجتماعی، غالباً نسبت با هر متنی با رویکرد «برجسته‌سازی» رفتار می‌کنیم. تکه‌‌ها و برش‌‌هایی از یک نظام فکری برای ما برجستگیِ چشمگیر و خیره کننده‌ای می‌یابند و سایرِ اجزا، چونان اقمارِ یک سیاره‌ی آسمانی، در پیرامون آن برش‌های دستچین، می‌نشینند و با اندکی تفسیر و تأویل، چفت و هماهنگ می‌شوند.

اینکه چه عامل یا عواملی موجب می‌شوند که هر فرد انسانی برش‌های خاص خود را بزند و پاره‌های برجسته و خیره کننده‌ی مخصوص به خود را در متن بیابد، بحث جذاب و درخوری است که شاید باید در روانشناسی و جامعه‌شناسی معرفت و باور، سراغش را گرفت.

با این توضیح، در صدد بودم که بیان کنم نگرش و رویکردی که در این نگاشته در پی طرح (و حتا تبلیغ ) آنم، در همین چشم‌انداز قابل فهم است. برای من، با توجه به روانشناسی خاص خود، بخش‌‌هایی از متن دینی و فرهنگ برآمده از آن، جایگاهی کانونی و محوری دارند و این برش‌‌ها و اشارات - به پندار من- می‌توانند دورنمای آنچه را «رویکرد انسانی به دین» می‌نامم، به تصویر بکشد.

نکته‌ی دومی که پیش از ورود به بحث می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که چه بسا این طرح و نوشته به یک نوع وادادگی و عاریت‌ستانی از فرهنگِ رایجِ دنیایِ متجدد، متهم شود. بنیادگرایانِ دینی سخت می‌کوشند که فهم و سبک دیندارانه‌ی خود را به هیچ وجه متأثر از فرهنگ زمانه نکنند. اما من به این تأثّرِ فرهنگی اعتراف می‌کنم و آن را نه وادادگی و نه التقاطی‌گری می‌نامم. به گمان من، فرهنگ‌های انسانی و دریافت‌های بشری می‌توانند- و باید- در فهم دینی ما اثرگذار افتند. التقاطی‌گری تنها زمانی نکوهیده است که عناصرِ ناهمگِن و ناهمسو در کنار هم قرار گیرند. عناصری که به هیچ سایش و تأویلی‌‌‌‌‌‌ نمی‌توانند به هم چفت و بست شوند و از درون همدیگر را دفع می‌کنند و از هم می‌گریزند.

در دنیای متجدد، مقولاتی چون حقوق انسان، حرمتِ بنیادین و پیشادینیِ انسان، بسیار پررنگ شده‌اند. انسان جدید دیگر آن انسان تسلیم و مطیع پیشین نیست. اگر به سراغ دین می‌رود به سبب انتظاراتی است که به گمانش می‌توان در دین سراغش را گرفت. اساساً پرسش‌‌هایی نظیر «انتظارات بشر از دین» و دوگانه‌ی پرنزاعِ «انسان برای دین یا دین برای انسان؟» در عصرِ جدید، طرح شده‌اند. دینی که به انسان و حرمت و حقوق او اهتمام بیشتری داشته باشد و وضعیت روانی او را در همین دنیا بهبود ببخشد، مورد اقبال بیشتری قرار می‌گیرد. این واقعیت انسان مدرن است و از نظر من، واقعیتی مطلوب هم هست.

با توجه به دونکته‌ی پیش گفته، به نظر می‌رسد «دینداری انسان‌گرا» واجد دو مؤلفه‌ی اصلی است.

مؤلفه‌ی نخست

نخست اینکه در این نوع از دینداری، این باور در رگ و پیِ فردِ دیندار نشت کرده و نشسته است که همه‌ی عبادات دینی(عبادت در معنی اخصّ) و مناسک و شعائر فردی و جمعی، در وهله‌ی نخست، ناظر به بهبود و ارتقای وضعیت روانی و اخلاقی فرد دیندار است. نگرش فرد دیندار به آداب و مناسک و عبادات دینی به مثابه‌ی یک دوره‌ی درمانی است. او به نماز و روزه و زکات و حج و دیگر آیین‌های مذهبی به چشم غذا یا دارویی برای تطهیر و پالودن جان و دل خود می‌نگرد.

اما در اینجا ذکر یک نکته ضروری است. در بیماری‌های مرتبط با تن و یا برای بهبود وضع جسمانی، نیازی نداریم که در حین استفاده از داروهای توصیه شده یا عمل به رژیم غذایی، مقصود از این فرآیند را در ذهن حاضر کنیم. حتا اگر از سر عادت و بی حواسی و عدم حضور، دارو را مصرف کنیم یا غذای متناسب را میل کنیم، در اثربخشی آن مانعی ایجاد نمی‌شود. اما در زمینه‌ی روانی و وجودی، وضع اینگونه نیست. اثربخشیِ عبادات و مناسک دینی، بسته به میزانِ توجه و حضوری دارد که در اثنای عمل نسبت به این خاصیت درمانی و ارتقادهنده داریم.

اگر این انگاره در جان و دل فرد دیندار بنشیند، دیگر به عبادات دینی از چشم یک تکلیفِ مشقت‌بار که تنها از روی وظیفه انجام می‌دهد نمی‌نگرد. او با حضور کامل و با عطفِ نظر به اثربخشیِ روانی و اخلاقی مَنسَک و شَعیره‌ی دینی، به آن می‌پردازد.

نگرش او به عبادات دینی به هیچ وجه طلب‌کارانه نیست. پاداش عمل او به طور کامل، همان اثری است که عبادات بر وضعیت روانی و اخلاقی و وجودی او نهاده‌اند. گر چه پاداش‌های اخروی هم ملحوظ و محفوظ است؛ اما ثمره‌ی نقد و ابتدائی عمل را در همین دنیا و در اندرون خویش به دست آورده است و از این رو، ناکامی‌های مالی و مادی را دستاویز ناسپاسی قرار‌‌‌‌‌‌ نمی‌دهد و به جهت پایبندی به عبادات، توقع به‌سامان شدن وقایع و حوادث روزگار و همسو شدن جریان زمانه با دلخواه خویش را ندارد. بسیار دیده‌ایم دیندارانی که فاقد این نوع نگرش به عبادات دینی هستند، متوقعند که دشواری‌های مادی زندگی بر سر راهشان قرار نگیرد. گویی پاداش عبادات دینی را در امور آفاقی و بیرونی می‌جویند. حال آنکه عبادت صحیح و از روی حضور، شاخه به اندرون خانه‌ی دل کشیده و لبِ پنجره‌ی دل، میوه می‌دهد. میوه‌‌هایی از جنسِ فضیلت و آرامش.

عارفان، حدیثی قدسی به پیامبر خاتم(ص) نسبت می‌دهند که مضمون پراهمیتی دارد: «یقول الله عزوجل إِنَّمَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِیرْبَحُوا عَلَی وَلَمْ أَخْلُقْهُمْ لأَرْبَحَ عَلَیهِمْ» مولانا جلال الدین رومی ترجمه‌ی این سخن پرقیمت را به نظم کشیده است:

من نکردم امر تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کن [مثنوی: دفتر دوم]

گفت پیغمبر که حق فرموده است

قصد من از خلق احسان بوده است

آفریدم تا ز من سودی کنند

تا ز شهدم دست آلودی کنند

نی برای آن که من سودی کنم

و از برهنه من قبایی بر کنم [مثنوی: دفتر دوم]

در رساله قشیریه آمده است: «خدای تعالی وحی کرد بداود علیه السلام که یا داود فرا قوم خویش بگو که من شما را بدان نیافریده‌ام که بر شما سود کنم بدان آفریده‌ام که شما بر من سود کنید»[1].

در نگرشی که از آن سخن رفت، فرد دیندار هماره در ذهن دارد که از قِبَل عبادت او هیچ سود و منفعتی به خداوند‌‌‌‌‌‌ نمی‌رسد. او همیشه این حقیقت را وجدان می‌کند و به یاد دارد که تنها سود و منفعت عبادات دینی، ناظر به خود آدمیان است.

در قرآن کریم اشارات فراوانی در این خصوص وجود دارد. در انتهای آیه‌ای که به شرحِ چند و چون وضو گرفتن و تیمم می‌پردازد می‌خوانیم:

«مَا یرِیدُ اللّهُ لِیجْعَلَ عَلَیكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن یرِیدُ لِیطَهَّرَكُمْ وَلِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: خدا نمى‏خواهد بر شما تنگ بگیرد لیكن مى‏خواهد شما را پاك و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد كه سپاس [او] بدارید.»[مائده/6]

در مورد عبادت بسیار مهم نماز در قرآن می‌خوانیم:

«وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی: و نماز را به یاد من برپادار.»[طه/14]

یعنی مقصد از نماز، دستیابی فرد به مقام بیداری و حضور و عبور از موقعیت غفلت و خواب آلودگی است.

در آیه‌ی دیگری می‌خوانیم:

«وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ: و نماز را برپا دار كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى‏دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است.» [عنکبوت/ 45]

خاصیتِ مهمِ نماز در آیه فوق، بازدارندگی آن از خطای اخلاقی است. یعنی نماز استعدادِ پرهیز و تابِ مقاومتِ فرد را در مقابله با لذت‌های آنی حاصل از خطاهای اخلاقی بالا می‌برد.

در ارتباط با «روزه» در قرآن می‌خوانیم:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَیكُمُ الصِّیامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ: اى كسانى كه ایمان آورده‏اید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه كه بر كسانى كه پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد كه پرهیزگارى كنید.»[بقرة/ 183]

«تقوا» در نظام واژگان قرآن، مادر همه‌ی فضیلت هاست. به هیچ وجه‌‌‌‌‌‌ نمی‌توان از صراحت این آیه غفلت کرد. غرض از وضع عبادتی با نام «روزه» حصولِ «تقوا» است. قرار است از رهگذر و سکوی روزه به بلندای «تقوا» ره یابیم. وجود متقی، وجودی است که واجدِ انضباط درونی و کفِّ نفس است. می‌تواند خوشی‌‌ها را در پای خوبی‌‌ها قربانی کند.

در حدیثی نبوی می‌خوانیم:

«مَنْ لَمْ یدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ وَالْجَهْلَ فَلَیسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ أَنْ یدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ: هركس كه دروغ‌گویی و عمل به مقتضای آن را ترك نكند، خداوند نیازی ندارد كه او خوردن و نوشیدن را ترك كند»[2].

همچنان که از مفاد حدیث می‌فهمیم، نخوردن و نیاشامیدن هیچ اصالتی ندارد و برای خداوند بی‌مقدار و فاقد اصالت است، یا به تعبیر علمای فقه و حقوق، موضوعیت ندارد. پیامبرخاتم(ص) می‌گوید آنچه در عبادتِ روزه موضوعیت و اصالت دارد، پرهیز از گفتار و کردار ِباطل و دروغ است.

در ارتباط با تشریع عبادتِ «زکات» در قرآن مجید می‌خوانیم:

«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِم بِهَا: از اموال ایشان کفاره‌ای بگیر که بدان پاکیزه و رشدیافته‌شان می‌کنی.»[توبه/103] در آیه‌ی فوق هم، ثمره‌ی انفاق و بخشش در وهله‌ی نخست، نه مساعدت ناتوانان و دستگیری از ضعیفان، بلکه «تطهیر» و «تزکیه»ی جانِ فرد زکات‌دهنده است. طهارت جنبه‌ی سلبی دارد و به معنی پیراسته شدن فرد از رذائل اخلاقی است و تزکیه جنبه‌ی ایجابی دارد و معنایش آراسته شدن به فضائل اخلاقی است. یعنی مقصود از امر به انفاق و زکات، پیراستن و آراستن است(تطهیر و تزکیه). پیراستن جانِ فرد از رذیله‌ی نکوهیده‌ی «بخل و تنگ‌چشمی» و آراستنش به فضیلت والای «سخاوت و گشاده‌دستی». امری که معمولاً به آن کم توجهی شده است و واعظان و مبلغان دینی که می‌خواهند دیگران را به زکات تشویق کنند، عموماً به فوایدی که انفاق و بخشش به طبقه‌ی ناتوان جامعه دارد، تأکید می‌کنند؛ حال آنکه مطابق گفته‌ی قرآن، نخستین و مهم‌ترین اثر انفاق، پیرایش و آرایشِ دل و جانِ فرد است.

در باب فریضه و مناسک «حج» در قرآن می‌خوانیم:

«وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یا أُوْلِی الأَلْبَابِ: و براى خود توشه برگیرید كه در حقیقت بهترین توشه پرهیزگارى است و اى خردمندان از من پروا كنید.» [بقرة/ 197]

توصیه‌ی فوق به دنبال بیان آداب و قواعد حج آمده است. قرآن توصیه می‌کند که مهترین دغدغه‌ی فرد در طیّ این سفر دینی و الهی، فراهم آوردن زاد و توشه‌ی «تقوا» باید باشد. یعنی دستاورد و ارمغان این سفر معنوی باید «تقوا» باشد. همان تقوایی که سایر عبادات دینی هم زمینه‌ساز حصول آنند. و همچنان که گفته آمد، «تقوا» جامعِ همه‌ی اوصاف نیک اخلاقی است.

سعدی در باب حجِ برخی از دینداران می‌گوید:

«از من بگوی حاجیِ مردم‌گزای را

کو پوستین خلق به آزار می‌درد

حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنک

بیچاره خار می‌خورد و راه می‌برد» [گلستان: باب هفتم]

و مولانا می‌گوید:

یک دسته‌ی گل کو اگر آن باغ بدیدیت

یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد

افسوس که بر گنج شما پرده شمایید [ غزلیات شمس]

در باب منسک «قربانی» در قرآن می‌خوانیم:

«لَن ینَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِن ینَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ: هرگز [نه] گوشتهاى آنها و نه خونهایشان به خدا نخواهد رسید ولى [این] تقواى شماست كه به او مى‏رسد.»[حج/ 37]

یعنی خداوند نظری به گوشت و خون قربانی‌‌‌‌‌‌ نمی‌کند. آنچه مقصود از منسکِ قربانی است و محلِّ توجه خداوند، «تقوا» است. غرض این است که فرد با قربانی کردن که در حقیقت صرف نظر کردن از بخشی از دارایی خویش است، بر بخل و تنگ‌چشمی خود فائق آید و آرام آرام به خاستگاه همه‌ی فضیلت‌ها، یعنی تقوا نائل شود.

البته، عبادات و مناسک دینی کارکردهای دیگری هم دارند ولی آنچه در این نگرش محل تأکید است، توجه به آثار مطلوب روانی و اخلاقیِ عبادات است. این توجه و التفات، فرد دیندار را از آفتِ ملال و عادت زدگی می‌رهاند و تازگی و طراوت خاصی به عبادت دینی می‌بخشد. با این نگرش، التزام به عبادات دینی نه پایبندی به امری تکراری و کسل‌کننده و تنها از سر وظیفه، بلکه به مثابه‌ی ضَرباتِ مکرّر و پی در پی کلنگ بر زمین است به این امید که آبی برجوشد. عبادات دینی در این چشم انداز نه تکرار، بلکه از سرِ تعمیق خواهند بود.

مؤلفه‌ی نخستِ «دینداری انسان‌گرا» را با ذکر یک نکته به پایان می‌برم و آن اینکه عبادات دینی گرچه معبر و پلی هستند برای رسیدن فرد به مطلوب‌های وجودی و اخلاقی و یا آنگونه که گفته شد، طریقیت دارند؛ اما برای فرد دیندار طریقیّتی «دائمی» و «بی بدیل» خواهند داشت. چرا که اینها روش‌‌هایی است که از سوی مرجعی حکیم و عالی‌منظر توصیه شده و مداومت بر آن لازم است. به عنوان مثال، آب، مایه‌ی حیات است. یعنی خودِ آب اصالت و موضوعیتی ندارد بلکه مقصود از نوشیدن آن، بقای زندگی است. اما این به هیچ روی از قدر و منزلت آب به مثابه‌ی ابزار حفظِ حیات‌‌‌‌‌‌ نمی‌کاهد ونیاز به آن را موقتی و زودگذر و جایگزین‌پذیر قلمداد نمی‌کند. عبادات گرچه پلی به سوی فضیلت‌های معنوی هستند، اما در چشم فرد دیندار، دائمی و بی‌بدیل‌اند.

مؤلفه‌ی دوم

در رویکرد انسانی به دین، دیندار انسان‌گرا، مهم‌ترین دغدغه‌ی خویش را کاستن از رنج دیگران تعریف می‌کند. اصلی‌ترین و کانونی‌ترین اهتمام او، نیکی به دیگری است. در این نگرش، فرد دیندار به خوبی می‌داند که خداوند در چنان مرتبه‌ای قرار گرفته که در معرض هیچ رنج و المی قرار‌‌‌‌‌‌نمی‌گیرد. آنانی که از پیامدهای اعمال ما، متضرر و یا منتفع می‌گردد، همین آدمیانند. همین آدمِ تاریخیِ انضمامیِ محقَّق؛ آنچنان که اونامونو (فیلسوف و شاعر اسپانیایی) می‌گوید: «انسانی که گوشت و خون دارد. انسانی که زاده می‌شود، رنج می‌برد و می‌میرد، آری می‌میرد؛ انسانی که می‌خورد و می‌نوشد و بازی می‌کند و می‌خوابد و می‌اندیشد و می‌خواهد؛ انسانی که دیده و شنیده می‌شود؛ که برادر است، برادر راستین. ما با انسانی سر و کار داریم که گوشت و خون دارد. همین من و تو و ما و شما و ایشان که روی زمین راه می‌رویم»[3].

آنچه به گمان من در سرلوحه‌ی این نگرش قرار می‌گیرد، یک «حدیث قدسی» است که معانیِ بسیار تأمل برانگیزی دارد:

«ِإنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یقُولُ یوْمَ الْقِیامَةِ یا ابْنَ آدَمَ مَرِضْتُ فَلَمْ تَعُدْنِى. قَالَ یا رَبِّ كَیفَ أَعُودُكَ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ. قَالَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ عَبْدِى فُلاَنًا مَرِضَ فَلَمْ تَعُدْهُ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّكَ لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِى عِنْدَهُ یا ابْنَ آدَمَ اسْتَطْعَمْتُكَ فَلَمْ تُطْعِمْنِى. قَالَ یا رَبِّ وَكَیفَ أُطْعِمُكَ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ. قَالَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهُ اسْتَطْعَمَكَ عَبْدِى فُلاَنٌ فَلَمْ تُطْعِمْهُ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّكَ لَوْ أَطْعَمْتَهُ لَوَجَدْتَ ذَلِكَ عِنْدِى یا ابْنَ آدَمَ اسْتَسْقَیتُكَ فَلَمْ تَسْقِنِى. قَالَ یا رَبِّ كَیفَ أَسْقِیكَ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ قَالَ اسْتَسْقَاكَ عَبْدِى فُلاَنٌ فَلَمْ تَسْقِهِ أَمَا إِنَّكَ لَوْ سَقَیتَهُ وَجَدْتَ ذَلِكَ عِنْدِى»[4].

خداوند متعال در روز قیامت می‌گوید: «ای فرزند آدم، بیمار شدم و به عیادتم نیامدی!» [آدمی] می‌گوید: «پروردگار من! چگونه به عیادت تو آیم حال آن که تو خداوندگار جهانیانی؟» می‌گوید: «آیا ندانستی که فلان بنده‌ام بیمار شد و به عیادتش نرفتی، آیا ندانستی که اگر به عیادت او می‌رفتی مرا نزد وی می‌یافتی؟ ای فرزند آدم! از تو طعام طلبیدم و مرا ندادی!» [آدمی] می‌گوید: «پروردگار من! چگونه تو را طعام دهم حال آنکه تو پروردگار جهانیانی؟» می‌گوید: «آیا به یاد نداری که فلان بنده‌ام از تو طعام طلبید و تو او را طعام ندادی؛ آیا ندانستی که اگر او را طعام می‌دادی آن را نزد من می‌یافتی! ای فرزند آدم! از تو طلب آب کردم و تو امتناع کردی.» [آدمی] پاسخ می‌دهد: «پروردگار من! چگونه تو را آب دهم حال آن که تو پروردگار جهانیانی؟» می‌گوید: «فلان بنده‌ام از تو آب طلبید و تو دریغ کردی، اما اگر تو او را سیراب می‌کردی، آن را نزد من می‌یافتی.»

بیماری و گرسنگی و تشنگی خداوند در حقیقت، بیماری و گرسنگی و تشنگی آدمیان است. کسی که به رنج دیگری بی‌اعتناست، گویا به رنج خداوند بی اعتناست. خداوند نیازی به ما ندارد، چرا که نه بیمار می‌شود و نه گرسنه و تشنه، اما آدمی نزد او به قدری محترم است که رنج او، رنج خداوند تلقی شده است. کسی که دغدغه‌ی کانونی‌اش خرسند کردن خداوند است باید به این نکته‌ی بسیار بسیار مهم توجه کند. رضایت خداوند از معبرِ آدمیان به دست می‌آید. اگر به حدیثی که اشاره رفت توجه کافی مبذول شود، تمام پشتوانه‌ی نظریِ مؤلفه‌ی دومِ «دینداری انسان‌گرا» حاصل شده است.

شاید نیک‌ترین اشارتی که در این باب در فرهنگ عرفانی سراغ می‌توان گرفت، داستانی است که عارف نامدار سده‌ی چهارهجری، ابوالحسن خرقانی حکایت می‌کند:

«دو برادر بودند و مادری. هر شبی یکی به خدمت مادر مشغول شدی و یکی به خدمت خداوند و آن شخص که به عبادت مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن. چنان کرد وآن شب به خدمت خدای سر به سجود نهاده در خواب شد، به خواب دید که آوازی آمدی که برادر و تو را بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم. او گفت: من به خدمت خدای تعالی مشغولم و او به خدمت والده و مرا در کارِ او می‌کنید؟ گفتند: برای آنکه آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم و لکن مادرت از آن بی‌نیاز نیست که برادر تو می‌کند»[5].

در یکی از آیات قرآن و در ضمن تمثیلی پرمعنا، اشاره‌ی دقیقی یافت می‌شود که کمتر به آن توجه شده است:

«كَذَلِكَ یضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا ینفَعُ النَّاسَ فَیمْكُثُ فِی الأَرْضِ كَذَلِكَ یضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ: خداوند حق و باطل را چنین مثل مى‏زند و اما کف بر باد می‌رود، و اما آنچه به مردمان سود می‌رساند، بر روی زمین باقی می‌ماند، خداوند بدین‌گونه می‌زند.»[رعد/17]

در این آیه، آیین حق با تعبیر «ما ینفَعُ النَّاس: آنچه به مردمان سود می‌رساند» عنوان شده است. و آنچنان که در دنباله‌ی آیه می‌خوانیم همین است رمزِ ماندگاری و جاودانگی آن. به نظر می‌رسد به پشتوانه‌ی این آیه بتوان گفت که تنها تلقی و تفسیری از دین قابلیت ماندگاری در همه‌ی عصرها را دارد که بیش از همه به منافع انسان بیندیشد و رنج‌های او را چاره کند. در آیه‌ی دیگری ضمن بیان مناسک حج و اهداف آن می‌خوانیم: «لیشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ: تا شاهد منافع خویش باشند.»[حج/28] در مراسم حج آدمیان باید شاهد منافع خویش باشند. منافع فردی و جمعی که از جانب حج عایدشان می‌شود.

تفسیری از دین که بیشترین منفعت عمومی را تأمین کند، و دیانت ورزی‌ای که بر منفعت انسان، تأکید کند، محل توجهِ دیندارِ انسان‌گرا است.

نماز مهم‌ترین شعیره و مَنسَکِ دینی است. پیامبر خاتم(ص) امامت جمعی را بر عهده دارد و پیشوای مهمترین عمل عبادی آن هم به شکل دسته‌جمعی است. همه‌ی مؤمنان در صفی منظم پشت پیامبر(ص) با خداوند مناجات می‌کنند. اشتیاق حضور در جان پیامبر(ص) فوران می‌کند و می‌خواهد نماز را طولانی کند اما تنها گریه‌ی یک کودک، مانع از این امر می‌شود. آنهم نه تنها به خاطر آزرده شدن کودک، بلکه به خاطر غمی که در دل مادرش که در جماعت به نماز ایستاده، ممکن است پدیدار شود. پیامبر اسلام(ص) می‌گوید:

«إِنِّی لأَقُومُ فِی الصَّلاةِ أُرِیدُ أَنْ أُطَوِّلَ فِیهَا، فَأَسْمَعُ بُكَاءَ الصَّبِی، فَأَتَجَوَّزُ فِی صَلاتِی، كَرَاهِیةَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمِّهِ»[6]. «گاهی كه به نماز می‌ایستم، دوست دارم آنرا طولانی بخوانم. در آن اثنا، صدای گریه‌ی كودكی به گوشم می‌رسد. آنگاه، نماز را مختصر می‌خوانم تا باعث آزار مادرش، نشوم».

در انجیل، حکایتی از مسیح(ع) می‌خوانیم:

و چنین روی داد که در روز سبَّت از میان کِشته‌‌ها می‌گذشت و شاگردان او خوشه‌‌ها را بر می‌کندند تا راه را برگشایند. و فریسیان او را گفتند: «ببین! از چه روی درروز سَبَّت کاری می‌کند که جایز نیست؟».... ایشان را گفت: «سَبَّت بهر آدمی پدید آمده و نه آدمی بهر سَبَّت؛ بدان‌سان که پسر انسان حتی صاحب سَبَّت است»[7].

روز شنبه برای یهودیان روز تعطیل است. عیسی که خود را ناسخ شریعت موسی‌‌‌‌‌‌ نمی‌دانست اما فهم خویشتن را از تعالیم تورات عرضه می‌کرد، بی‌اعتنا به تعطیلی این روز، به کوشش‌های خیرخواهانه‌ی خود ادامه می‌دهد و در پاسخ